خوشبختی را نمی توان دزدید
نمی توان خرید
نمی توان تکدی کرد .....
بر سر سفره خوشبختی دیگران همچون یک مهمان ناخوانده حریصانه نمی توان نشست و لقمهای نمی توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند .
خوشبختی ، گمان می کنم تنها چیزی ست در جهان که فقط با دستهای طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می شود ، و از پی اندیشیدنی طاهرانه .
با کمی تصرف از نادر نادر پور
ای کاش میتوانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی دریغ باشند در دردها و شادی هاشان ُ حتی با نان خشکشان و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند .
می گفت مسلم دلش را تو مشت حسین ع جا گذاشت و رفت کوفه ، دیگه دلی نداشت که بخواد تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه ،،،،، امروز دلم بد جوری تنگ شده ، برای دلم که تو صحرای عرفات پیش تو جا گذاشتم ! یا علی
وقتی پرندگان صدا ،
به تازیانه رعد ،
پراکنده می شوند
عشق ،
پرنده ی تنهائی ست ،
که دانه های باران را
بر می چیند
تا در حصار حسرت خویش
به نفرین قلب ها بنشیند
به بازار قلب ها اکنون ،عشق
کساد ترین متاع است
بیچاره سائل پیری ست ،
نشسته ، کنار خیابان
کیانوش شمس اسحاق1365 اهواز