پرسیدم از پیری کجاست آن خانه بنت رسول
آنجا که جبرئیل امین می رفته با اذن دخول
گفت تا بنی هاشم برو آنجا ببینی کوچه ای
چون نیک آنجا بنگری بینی بر آن خون بتول
آنجا دری است نیم سوخته ، کز آتش کین سوخته
از کین آنانی که از حق و علی کردند عدول
آنجا در رحمت بود آنجا در جنت بود
هر کس بر آن در در زده او برنگشته بی حصول
آنجاست بیت فاطمه آن قبله گاه ما همه
روی مه پاک حسین آنجاست که بنموده حلول
آنجاست که زهرا را زدند ، آن یار مولا را زدند
استاره محسن نمود در پشت آن دیوار افول
در بین آن دیوار و در قربانی زهرا نگر
گفت با خدای خویش بنما ز زهرا این قبول
آنجاست که زینب می دوید چون ناله مادر شنید
آنجا گل باغ رسول پژمرده گشت و شد ملول
گرییم و گوییم ما همه تا آخر عمر فاطمه
شاید شفاعتهای او آخر شود ما را شمول
زمون موشک بارون کلاسهای دانشگاه رو منتقل کرده بودند استادیوم آزادی ( سال 66) و از میدون انقلاب سرویس گذاشته بودند برای استادیوم و خلاصه کلاسها تو زیر پله ها و گاهی تو سکوی تماشاچی ها برگزار میشد و جالب تر از همه دوشنبه ها بود که تیم ملی تمرین داشت و میتونستیم همه اونها رو از نزدیک ببینیم ، خلاصه اون روز ساعت 2 بود تو سرویس که رادیو اعلام کرد ایران قطعنامه 598 رو قبول کرد ، همه گیج بودند مدتها بود جنگ بود و نمیدونستیم بعد چی میشه ، بگذریم که همون روز دلار سقوط کرد و خیلی از دلار فروش ها سرو کارشون به سی سی یو کشید و به اونها میگفتند 598 ی – اون روز با دکتر محجوب که اون موقع رئیس دانشکده مکانیک دانشگاه امام حسین ع بود کلاس ارتعاشات داشتیم و تو کلاس از دکتر پرسیدیدیم دکتر اوضاع چی میشه و دکتر گفت من اهلش نیستم اما اگر میتونید هر چی دارید و ندارید تبدیل به دلار کنید ، ما بهش خندیدیم و گفتیم الان کلی ملت تو 598 خوابیده اند ما هم بریم دلار بخریم ؟
یادش بخیر اون سالها که رفاقت ها رفاقت بود و دشمنی ها رو در رو !!!!
مدتی بود بعضی روزها که فرصتی می شد و واسه نماز ظهر و عصر می رفتم مسجد محل یه جوونی نظرم رو جلب کرده بود ، حالا واسه چی ؟ واسه اینکه اولاً خیلی آروم و بی سر و صدا بود و میومد نماز میخوند و میرفت ، فقط بعد نمازها سجده های طولانی داشت و من گاهاً بهش حسادت میکردم ! بعد مدتی از برو بچ سئوال کردم این بنده خدا کیه ؟ گفتن «ف» ، پرسیدم شغلش ؟ گفتند لوازم یدکی فروش است ، گذشت و یه روز بسرم زد برم یه جوری به مغازه اش یک سری بزنم و دردسرتون ندم وقتی رفتم تو مغازه اش دیدم خیلی زور بزنه 300 هزار تومن جنس داره ! خدایا ! به این بنده عاصی گنهکار اینقدر میدی و باز طلبکاره اما این جوون با این نداری اینقدر باهات حال میکنه ! این بود که بازم بهش حسودیم شد!!!!!!
این روزا نون حلال درآوردن هم شده مصیبت – نمیذارند تو حال خودت باشی ، تو اداره ای داری کار میکنی میری یه معامله 2 میلیارد تومنی میکنی و آخر معامله میگی سهم من چقدر میشه ؟ میگن 20 میلیون تومن ، میگی بی زحمت اون آخر قولنامه مبلغ رو کم کنید ، پورسانت رو نمیگیری ولی مگر این روسا باورشون میشه ؟ آقایون چون خودشون و جد و آبادشون دزدند و بودند فکر میکنند یا دروغ میگی و یا دیونه هستی ؟ خدا شاهده صراحتاٌ طرف بهم گفت تو دیوونه ای !
دیوونه ام ! شما ها بدتر از من
متاسفم ، متاسفم برای :
رفقام که رفتند و خودم که موندم و این روزها رو میبینم
متاسفم اینها اونقدر با چماق اسلام دشمنان خودشون رو از صحنه بیرون کردند که خیلی ها اعتقاد به دین رو از دست داده اند
متاسفم که رشادت ها و ایثارهای بچه بسیجی ها باید افسانه بشه و یادگاری که سالی یک بار آقایون با زن و بچه و عهد و عیال راه بیافتند برن جنوب بنام کاروان راهیان نور و بخورند و حال کنند و بگن خدا پدر هر چی بسیجی یه بیامرزه
متاسفم که منافقان و شیطانان داخلی کاری کردند که خیلی ها حسرت زمان شاه رو بخورند
متاسفم که آقای خاتمی چنان گندی زد که حالا باید حسرت دوران آقای هاشمی رو بخوریم
متاسفم برای مملکت ما که 2 تا آدم حسابی نیست بیاد کاندید رییس جمهوری بشه
متاسفم در مملکت ما امثال توکلی که هم از خاتمی و هم هاشمی انتقاد میکنند باید برن استعفا بدن
متاسفم که حالا باید منت موسوی رو بکشیم که زمان اون خیلی ها با دلار 7 تومنی آقا و آقازاده شدند که بابا بیا قحط الرجال شده بیا و رییس جمهور شو
متاسفم متاسفم برای خودم و .....
امروز عجب رنگی بود !!!!!!
مامان مامان ، بدو فهمیدم باید چکار کنم تا پولدار بشم ؟
چی شده بچه باز سر صبحی داد و هوار راه انداختی ؟
مامان یادته دیروز گفتم میخوام چکاره بشم ؟ امروز کلی فکر کردم و سایت بازتاب هم بهم کمک کرد تا بدونم در آینده میخوام نایب رییس شورای شهر بشم و ضمناٌ فهمیدم که ای بابا همه جا ظاهرا از این خبرها هست و من فکر کردم فقط شهر خودمون اینطوریه .
مگه چی شده ؟
مگر یادت نیست حدود 4 سال قبل موقع شورای شهر که همه اشان اصلاح طلب بودند و یکی دو تا هم نزول خور ، زمین های حاشیه شهر رو خریده بودند و بعدش یه طرح شهرک مشاغل مزاحم روش دادند و بعدش هم با کمک کمیسیون ماده صد در مغازه ها رو تو شهر پلمب میکردند و فقط کسانی رو میذاشتند دوباره در مغازشون رو باز کنند که از مغازه های اون شهرک خریده بودند ، البته اونها آدمهای «مومن » و « نیکوکاری» بودند اما بالاخره به یک نوایی هم رسیدند و درآمدها خرج اصلاحات شد و …….
بچه این حرفها چیه میزنی میخوای باباتو بندازن بیرون از شهرداری ؟
ا مامان حالا که دیگه اونها رفتند دنبال کارشون و از این خبرها نیست اما من از امروز میخوام پولامو تو قلکم جمع کنم برای خرج انتخاباتی تا برم تو شورای شهر
مامان جون این حرفها رو نزن این خبر رو بخون شاید بفهمی که هر زمان و تو هر حزب و گروهی تخلف ممکن است برو باباتو از نون خوردن نینداز
هر گونه ارتباط این تخلیات فلفلی رو با شهرهای استان خراسان رضوی شدیداٌ تکذیب مینمایم