از شیشه پنجره دارم به تهران بعد یه روز بارونی نگاه می کنم ، چقدر چراغ ؟ کوه ها هم دارند خود نمایی می کنند و من از همینجا می بینم که چقدر کوچکم چقدر کوچک و خدا چقدر بزرگ است که من رو با همه کوچکی فراموش نکرده و مرتباً از خوان پر برکتش برام روزی می فرسته ، نه تنها نان که دوستانی که از هزار نان بربری پر ارزش تر هستند
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم