رنگ زندگی

زندگی هر روز رنگی است - این رنگها در کنار هم زیباست و زندگی را می سازد

رنگ زندگی

زندگی هر روز رنگی است - این رنگها در کنار هم زیباست و زندگی را می سازد

بازنشسته

بابا جون سلام سلام پسر گل گلی بابا جون میتونم سئوال کنم ؟ بازنشسته یعنی چی ؟ بعله پسرم – بازنشسته ( البته با کلمه با زن نشسته اشتباه نشود ) یعنی یک نفر کارمند دولت که پس از سی سال کار همراه با صداقت چون پیر و خسته شده بهش میگند ضمن تشکر از زحمات شما دیگه برید خونه و استراحت کنید و از باقیمانده عمرتون لذت ببرید و برید مسافرت و از این حرفها راستی بابا جون پس شما چرا نمیمونی خونه و با ما حال نمیکنی و هنوز دنبال مال دنیایی و مرتب میری سر کار ؟ اٍ .... بچه از مامانت بپرس این زیر سیگاری منو کجا گذاشته ؟ راستی بابا چند سال است انقلاب شده ؟ ا بچه چقدر سئوال میکنی 25 سال و خورده ای خوب بابا جون پس چرا این آقای سعیدی کیا که امشب تو تلویزیون بعد خبر برنامه 2 صحبت میکرد و من از خود شما شنیدم از اول انقلاب کاره ای بوده حتی وزیر راه بوده و اون هواپیما هم تو زمون ایشون تو فرودگاه مهرآباد افتاد بازنشسته نمیشه تا با هم دو تایی حال کنید ؟ بچه داری کار میدی دست ما میخوای همین حقوق بازنشستگی ما رو هم قطع کنند ؟ اول صحبت هام گفتم که بعد از 30 سال خدمت صادقانه نه خدمت ....... بابا بی خیال یه شعر هم بگو آخر کاری حال کنیم چراغ ظلم ظالم تا دم آخر نمیسوزد اگر سوزد شبی سوزد شب دیگر نمیسوزد

بدنبال خدا


می گوید : « خودت گفتی یه شب خواب دیدی تو و مونس رفته اید توی دشت و اون جا صدای خدا رو شنیده اید که گفته بود دنبال چه می گردید ؟ و تو گفته بودی دنبال تو می گردیم . بعد اون صدا گفته بود برای پیدا کردن من که نمی خواد این همه راه بیایید تو ی بیابان . گفته بود من توی سفره خالی شما هستم . توی چروک های صورت عزیز . توی سرفه های مادربزرگ . توی شیارهای پیشونی پدربزرگ . توی ناله های زنی که داره وضع حمل می کند. توی پینه های آدم های بدبخت و فقیر . توی آرزوهای دخترهای فقیر دم بخت که دوست دارند کسی با اسب سفید بالدار بیاد و اون ها رو از نکبت فقری که توش گیر کرده اند نجات بده . توی عینک ته استکانی پدران نا امیدی که با جیب خالی بچه ی مریضشون رو از این دکتر به اون دکتر می برند .توی دل دو تا پسر بچه ی دبستانی که سر یک مداد پاک کن توی خیابون با هم دعواشون میشه ....توی فکرهای اون فیلسوف بیچاره که می خواد من رو ثابت کنه اما نمی تونه ..... توی چشم های سرخ شده ی کسی که به ناحق سیلی می خوره اما خجالت می کشه گریه کنه .... توی زبان طفل شش ماه ای که از تشنگی خشک شده بود و به جای سیراب کردنش تیر به گلوش زدند ... توی خوشحالی شب عید بچه ها .... توی صداقت .توی پاکی .توی توبه های مکرری که دائم شکسته میشن .... توی نماز علی . توی اشک های علی .توی غم های علی . .........................................................

 

از : کتاب روی ماه خداوند را ببوس نوشته مصطفی مستور برگزیده جشنواره قلم زرین 1381

 

خدایا    تورا همچون فرزند بزرگ حسین بن علی سپاس می گذارم که دشمنان مرا از میان احمق ها برگزینی که چند دشمن ابله نعمتی است که خداوند تنها به بندگان خالصش عطا می کند